تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
مقام معظم رهبری:خاطره‏ى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.


می گفت « اطلاعاتی باید آموزش ببینه. جوری که کار با قطب نما و دوربین مادون و گراگیری و از اینحرفا. ملکه ی دهنش بشه. »بچه ها را بردیم بیابان. بیست کیلومتری قرارگاه. خودشان برگشتند. برای این که ثابت کنند کارشان را بلدند، دو تا موتور و وسایل تدارکات و یک ضبط صوت هم از تدارکات برداشتند؛ بی سر و صدا. به مسئول تدارکات کارد می زدی، خونش در نمی آمد. آقا مهدی هم خوش حال بود و می خندید. گفت « با اینا کاری نداشته باشین»
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 49

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۰ ۲۱۸

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۰ ۲۱۸


به مادرش می گفت «...مامانی» پشت تلفن لحنش را عوض می کرد و با مادرش مثل بچه ها حرف می زد. گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت، دو دقیقه مادرش را می دید و برمی گشت، حتی اگر جلسه بود.
بچه ها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. بهش می گفتیم «...بچه ننه».
یادگاران، جلد 22 کتاب شهید مصطفی احمدی روشن ، ص 73

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۱۹۵

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۱۹۵


رفته بود جمکران ؛ نصفه شب، پای پیاده، زیر باران. کار همیشه اش بود؛ هر سه شنبه شب. این دفعه حسابی سرما خورده بود. تب کرده بود و افتاده بود. از شدت تب هذیان می گفت؛ گریه می کرد. داد می زد. می لرزید. بچه ها نگران شده بودند. آن موقع آیت الله قدوسی مسئول حوزه بود، خبرش کردند. راضی نمی شد برگردد. یکی را فرستادند اصفهان، خانواده اش را خبر کند. مرتضی آمد. هرچی اصرار کرد « پاشو بریم اصفهان، چند روز استراحت کن، دوباره برمی گردی حوزه. » می گفت « نه ! درس دارم»آخر پای مادر را وسط کشید « اگه برنگردی، مادر به دلش می آد، ناراحت می شه، پاشو بریم، خوب که شدی بر می گردی. » بالاخره راضی شد چند روز برود اصفهان.
یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 20

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۰ ۲۴۷

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۰ ۲۴۷


 بعد خواندن عقد، امام یک پول مختصری به شان داد، بروند مشهد، ماه عسل. پول را داده بود به احمد آقا. گفته بود« جنگ تموم بشه، زیارت هم می ریم. » با خانمش دوتایی رفتند اهواز. 

یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 36


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۲ ۵۸۶

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۰ ۲ ۵۸۶


روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد. می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. » بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »

یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 64


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۲ ۵۸۱

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۲ ۵۸۱


خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه. » گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»

یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 7


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۲۴۰

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۲۴۰


پانزدهم فروردین ماه سال 1332 از خانه محقر و کوچک آقای متوسلیان در محله امامزاده اسماعیل تهران صدای هلهله و شادی به آسمان بلند شد، گریه کودکانه احمد با شنیدن اذان محمدی آرام گرفت .هنوز کودکی بیش نبود که بیماری قلبی او را به اتاق عمل کشاند، او بعد از بهبودی نسبی به مدرسه رفت و ضمن آموختن علم ،پدر را در جهت تأمین معاش خانواده یاری رساند. در سن 10 سالگی کشتار بی رحمانه مردم را در 15 خرداد سال 1342 مشاهده کرد.و از همان زمان با خود عهد بست تا برپایی عدل و داد یاور خمینی کبیر (ره )باشد، تکثیر اعلامیه های امام (ره) از جمله اقدامات او در مبارزه با رژیم بود، متوسلیان در سال 1351 موفق به اخذ مدرک دیپلم فنی گشت.سپس به خدمت سربازی رفت و با درجه گروهبان دومی در دسته سازمانی فرمانده تانک به شهر سر پل ذهاب اعزام شد، بعد از اتمام خدمت سربازی در یک شرکت تأسیسات فنی کارش را آغاز نمود . سال 1354 فعالیت های سیاسی خود را گسترش داد و در بهار همان سال به بهانه مأموریت شغلی به عنوان کارگر برق به خرم آباد رفت ،اما مأمورین در این شهر متوجه فعالیت های او شده و او را در پانزدهم شهریور ماه هنگام تکثیر اعلامیه دستگیر نمودند.50 روز شکنجه در زندان مخوف فلک الافلاک، احمد را ضعیف و رنجور نمود ،اما از پای ننشست .در پائیز سال 1357 در پی اوج گیری اعتراضات مردمی آزاد شد و مسئولیت تظاهرات و اعتراضات محله های جنوب شهر تهران را پذیرفت، بعد از پیروزی انقلاب به همراه دیگر سربازان امام در برپائی کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران نقش عمده ای ایفا کرد.با آغاز غائله کردستان به آن جا رفت و ابتدا شهر بوکان را از حضور ضد انقلاب خالی نمود، سپس شهرهای مهاباد، سقز، بانه و مرزهای غربی ایران را پاکسازی نمود.مردم در این زمان او را اسد کردستان و یل کردستان می نامیدند. با آزادسازی سنندج و مریوان، احمد یکه تاز ارتفاعات کردستان گشت. او بعد از انجام عملیات غرورآفرین محمد رسول الله (ص) و بازگشت از سفر حج ،تیپ 27 محمدرسول الله را تشکیل داد و در سوم خرداد ماه سال 1361 ،ساعت 11 صبح به همراه افراد تحت امرش قدم به خاک خونین خرمشهر نهاد. عملیات پیروزی فتح المبین و بیت المقدس از دیگر افتخارات حاج احمد متوسلیان در طول سال های دفاع مقدس بود. او در همین زمان در سن 29 سالگی همراه دوستانش به لبنان رفت، در روز چهاردم تیرماه سال 1361 به همراه سه تن از همرزمانش به سمت بیروت حرکت کرد ولی در هنگام ورود به شهر در مقابل ایست بازرسی توسط مزدوران حزب فالانژ علی رغم مصونیت دیپلماتیک دستگیر شدند. دیگر هیچ کس آن قامت رشید و آن چهره پر صلابت جبهه ها را ندید.
منبع سایت صبح

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۲۳۲

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۶ ۱ ۰ ۲۳۲


از آدم های سیاسی کشور زیاد انتقاد می کرد. می گفت «...فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده.» بهش می گفتم «...تو که هیچ کی نذاشتی بمونه، آخر سر طرفدار کی هستی؟» می گفت «...فقط آقا. هر چی آقا بگه.» گاهی وقت ها که خیلی کار بهش فشار می آورد می گفت «...آرزوی من اینه سرم رو بذارم روی سینه ی آقا و درد دل هایی رو که نمی تونم به کسی بگم، بهش بگم.»
یادگاران، جلد 22 کتاب شهید مصطفی احمدی روشن ، ص 99

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۲ ۱ ۳۰۶

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۲ ۱ ۳۰۶


دوستان سلام علیکم

بعضی از وبلاگ ها به کپی برداری مطالبشان حساس هستند از این بابت خواستم بگویم که مطالب این وبلاگ هر چند کم و متوسط هستند اما برای استفاده شما قرار داده می شوند

ما پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما هستیم

ما را با پیشنهادات و انتقادات خود یاری کنید


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۵۷

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۵۷


لبخندهای جبهه

افتادم و مرد

تند تند و خیلی جدی با بچه‌ها روبوسی می‌کرد و می‌گفت: «حلالمان کنید یک‌وقت دیدید من افتادم و صدام مرد».


فرهنگ جبهه، شوخ طبعی‌ها، ج۱ ص۶۲


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۲۲

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۲۲


۱ ۲ ۳ ... ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ... ۱۱ ۱۲ ۱۳