تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
مقام معظم رهبری:خاطره‏ى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.


ما به خود می‌بالیم که پروانه‌وار بر گرد شمع ولایت فقیه بگردیم و بسوزیم و بدان سوختن می‌نازیم که حیات ما در سوختن ماست بر محور شمع هدایت ولایت فقیه. شهید محمود احمدی

منبع: سایت نوید شاهد


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۱ ۳۰۱

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۱ ۳۰۱


✍دست نوشته #شهید شهریاری 


🌷«الهی و ربی من لی غیرک


#خدایا خودت می‌دانی که غیر از تو کسی را ندارم و کسی نیست به جز تو که از درون و برون من آگاه باشد، لذا فقط از تو می‌خواهم که مرا هدایت کنی و همچنین یاریم کنی و در نهایت به سعادت واقعی برسانی که همان شهادت می‌باشد.»



🔹کانال رسمی شهید امیر سیاوشی


@shahid_amirsiavoshi


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۲۸

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۲۸


نمنمم


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۴۴

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۲۴۴


مهدی بیست ساله، دست خالی، توی خط خرمشهر، گیر داده به سرهنگِ فرمانده که «چرا هیچ کاری نمی کنین؟ یه اسلحه به من بدید برم حساب این عراقیها رو برسم. »سرهنگ دست می گذارد روی شانه ی مهدی و می گوید:«صبر کن آقا جون. نوبت شما هم می رسه. » مهدی می گوید:«پس کی؟ عراقی ها دارن می رن طرف آبادان. » سرهنگ لب خندی می زند و می دود سراغ بی سیم. گلوله های فسفری که بالای سر عراقی ها می ترکد، فکر می کنند ایران شیمیایی زده. از تانک هایشان می پرند پایین و پا می گذارند به فرار. 

 – حالا اگه می خوای، برو یه اسلحه بردار و حسابشونو برس. وقتی فرمانده شد، تاکتیک جنگی آن قدر برایش مهم بود که آموزش لشکر 17، بین همه ی لشکرها زبان زد شده بود. 


یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 7


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۱ ۳۱۲

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۱ ۳۱۲


تتت


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۲۶

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۰ ۰ ۱۱۲۶


#پیامک_مهدوی




من به آمار زمین مشکوکم

اگر این سطح پر از آدمهاست، پس چرا یوسف زهرا تنهاست؟


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۱ ۰ ۲۶۴

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۵ ۱ ۰ ۲۶۴


بزرگواران دو صوت زیر رو حتما گوش کنید

اجرکم عندالله


بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۱ ۲۸۴

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۱ ۲۸۴





بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۲ ۶۷۱

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۲ ۶۷۱





بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۲ ۶۲۲

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۴ ۰ ۲ ۶۲۲


بچه های محل دعواشان شده بود. علی رفته بود سوا کند. یکیشان برگشته بود، گفته بود به تو چه، علی خره ؟
علی زده بود توی گوشش. بابای پسره آمد دم خانه مان. گفت: علی آقا، من تو رو مثل تخم چشمام دوست دارم. چرا بچه ی منو زدی ؟
علی گفت: تو که این قدر منو دوست داشتی، چرا بچه ت رو این جوری تربیت کردی، که به من بگه علی خره ؟ من چه کارشون داشتم ؟ می خواستم سواشون کنم.
طرف چیزی نگفت. راهش را کشید و رفت.

یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 4

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۳ ۱ ۱ ۳۴۵

بهار دخت ۹۶-۱۲-۰۳ ۱ ۱ ۳۴۵


۱ ۲ ۳ ... ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ... ۱۱ ۱۲ ۱۳